ماه من

آنیتا و خاله خرسه

  سلام عسلم !   ما چند روز پیش مهمونی بازنشستگی خاله مامان دعوت بودیم خیلی شلوغ بود و تو هم کلی شیطونی کردی وقتی هم که خسته شدی ناهار نخورده ما رفتیم خونه تا تو راحت بخوابی آخه یه کوچولو از سرما خوردگیت هنوز مونده بود و تو زیاد حوصله نداشتی       اما اونروز یه خاطره قشنگ برام داشت اونم لحظه ای بود که توی اتاق خاله یه عروسک خرس بزرگ دیدی و خیلی از دیدنش هیجانزده شدی         نشسته بودی پیشش و هی نازش میکردی شاید چون بزرگ بود فکر کرده بودی واقعیه !!!     دوستت دارم و میدونم که توی دنیا ...
30 خرداد 1390

روز پدر !

  سلام دختر نازم !   مامانی منو تو کادوی روز پدرو چند روز پیش به بابایی دادیم اما اگه هر روز هم به بابایی واسه بهترین بودنش تبریک بگیم بازم کمه !!!       وقتی به بچه گیام فکر میکنم دستای بزرگ بابامو یادم میاد که وقتی بیرون تشنه میشدم از توشون آب میخوردمو با خودم فکر میکردم که از دستای بابام قویتر هیچ دستی نیست و حالا میدونم و مطمئنم که دستای همه پدرا  بزرگن به بزرگی عشقی که به فرزندشون دارن به بزرگی ایثار و فداکاری که برای خانواده شون میکنن       عسلم میخوام بدونی که بابایی مثل مامان عاشقته       هیچوقت از دد گ...
25 خرداد 1390

آنیتا و دریا

  سلام عروسک قشنگم !   عزیزم قبل از اینکه تو به دنیا بیای منو بابا خیلی میرفتیم شمال اما از وقتی تو متولد شدی دیگه نرفته بودیم تا اینکه طلسم شکسته شد و ما باز تصمیم گرفتیم دسته جمعی بریم شمال !!!     از اینکه میخواستی برای اولین بار دریا رو ببینی خیلی هیجانزده بودم اما خیلی میترسیدم که اونجا به هردومون سخت بگذره و تو نتونی توی شلوغی بخوابی یا توی جاده اذیت بشی اما خدا رو شکر از هر نظر تو خیلی خوش سفری خوشحالم که مثل مامان و بابا مسافرتو دوست داری و با هر شرایطی زود تطبیق پیدا میکنی       عسلم تو دریا رو خیلی دوست داشتی و از دیدن اون همه...
24 خرداد 1390

مسافرت

  سلام  نازنازی من !   عزیزم ما برای چند روز رفته بودیم اصفهان خونه مامان بزرگ به تو خیلی خوش گذشت به خصوص که اونجا مثل هم مثل اینجا که توی خونه مامان بزرگ هر کاری دلت بخواد اجازه داری بکنی مجوز واسه همه شیطونیات داشتی       تازه دختر عموی نازت هم میامد پیشت و همش حواسش به تو بود آخه خیلی دوستت داره وقتی رفته بودیم خونه شون با سخاوت همه اسباب بازیاشو به تو میداد و هر وقت میدید تو از چیزی ناراحتی زود یه کاری میکرد که خوشحال بشی       عزیزم ببخش که دوربین زیاد دورو برم نبود و نتونستم از تو و روشا و بقیه عکس بگیرم و برات بذارم ...
17 خرداد 1390

پارک تنیس

  سلام هستی من !   مامانی دیروز ما با دوستامون رفتیم پارک تنیس ! خیلی خوش گذشت به خصوص به تو که کلی با نی نیای دیگه سرگرم شده بودیو تو خوردن خوراکی به همه شون کمک میکردی     با اینکه ذرت بوداده یه کم دل کوچولوتو اذیت میکنه اما نتونستم جلوتو بگیرم و با اون اشتهایی که تو میخوردیشون دهن همه بچه ها آّب افتاده بود   کلی هم توی پارک پیاده روی کردی و دل همه رو با اون راه رفتنت بردی   از دیدن تنیس بازها خیلی تعجب کرده بودی مخصوصا از توپشون که توی هوا هی اینورو اونور میرفت !     خلاصه دیروز واسه ما روز خوبی ...
11 خرداد 1390

یه بوس کوچولو

  سلام آبنبات من !   خوشگلم خیلی وقته بوس فزستادنو بوس کردنو یاد گرفتی و از وقتی اینکارو یاد گرفتی مدام اطرافیانتو مورد لطف قرار میدی !   به خصوص شبها که میخوایم از خونه مامان بزرگینا برگردیم و بریم خونه مون مدام جلوی در با پدر بزرگ بای بای میکنی و براش بوس میفرستی   یه کتاب داری که پره عکس نی نیاست توی یکی از صفحاتش دوتا نی نی دارن همدیگه رو میبوسن تا اون صفحه رو میبینی تو هم شروع میکنی به بوس کردن       آبنبات من عسل پیش مزه تو و بوسه هات کم میاره !!!       قربونت برم شیرینم ... میدونم دیگه این جمله برات خیل...
9 خرداد 1390

وروجک

  سلام وروجک ناز من !   مامانی  تو ماهترین دختر دنیایی و همیشه تو خونه داری به مامانی کمک میکنی هروقت مامان گرتگیری میکنه تو هم دستمال میگیری دستتو دست به کار میشی یا هروقت مامان خونه رو جارو میکنه تو هم بعدش کار مامانو تکرار میکنی     مامانی فکر کنم خیلی زود باید برات ماشین بخریم چون رانندگیو خیلی دوست داری تا بابایی از ماشین پیاده میشه میپری پشت فرمون و یا برف پاککن میزنی یا راهنما ! بیشتر وقتا هم با کلیدای بالابر شیشه بازی میکنی  بابا اینکارتو خیلی دوست داره چون تا بابایی میاد سمت ماشین  هیجانزده میشی و میپری بغل من ا...
6 خرداد 1390

گوشواره

  سلام نازنینم !   عزیزم دیروز روز خیلی خوبی بود منو مامان بزرگ رفتیم واسه دخترم گوشواره خریدیم   این اولین کادوی روز زن برای تو بود ! یه نشونه از زن بودن میخوام همیشه از اینکه یه جنس لطیف و با احساسی خوشحال باشی            بعد از ظهر با بابایی و مامان بزرگ رفتیم گوشتو سوراخ کردیم و الان دوتا گوشواره موقت قرمز توی گوشاته و نمیدونی اون گوشای کوچولو و سفیدت چقدر با گوشواره قشنگتر دیده میشن     منو ببخش اگه دردت اومد ... من با دونه دونه اشکات صدای ناله قلبمو میشنیدم که داشت خفه میشد !!!   ...
4 خرداد 1390

روز مادر !

  سلام ستاره آسمونم !   عزیزم وقتی مامان کوچیک بود معنی روز مادرو نمیفهمید فقط میدونست که توی این روز باید دختر خوبی باشه و اگه میتونست یه هدیه کوچیک هم واسه مامانش میگرفت   شاید خنده دار باشه اما همیشه دوست داشتم بدونم مامانم چقدر دوستم داره ؟!!       اما الان همه چی فرق کرده ... اون دختر کوچولو حالا خودش مامان شده اونم مامان یه عروسک ناز که هیچی مثل داشتنش واسش لذت بخش نیست   حالا دیگه میدونم مامانم چقدر دوستم داره !!! و از وقتی مادر شدم خیلی بیشتر دوستش دارم   شاید تو هم یه روز بفهمی که من چقدر دوستت دارم شاید ...
2 خرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد